۰۶ آذر، ۱۳۹۵

چایی؟ قهوه؟ اعدام؟ پدوفیلی اسلامی؟


انجمن حمایت از کودکان تحت نظارت پدوفیلی!
رزا: چند وقت پیش بحثی بود از تجاوز جنسی به کودکان شرکت کننده در کلاسهای قران توسط قاری ممتاز رهبری!
رفتم ببینم اصولن چه گروههای حامی کودکان وجود دارد؟ به مطالب زیر رسیدم. دلارام علی به درستی به بیهودگی این انجمنها "حامی کودکان" رسیده. لابی گری هم راستش میان طیف پدوفیل حاکم جواب نخواهد داد. بخصوص اینکه مسلمانان مخالف لذت جویی از کودکان و خردسالاران نمی باشند بلکه حَد آنرا مشخص کرده اند.
تنها راهی که می ماند ایجاد گروههای حامی و "میلیتانت" می باشد و آنهم مثل جبهه آزادیبخش حیوانات.  
چرا که خودگردانی ها اصولن در اجتماع اسلامی که هر روز سَر میلیونها حیوان را با حکم شرع و عرف می بُرد و همه در حال کردن و مالیدن کودکان و خردسالاران هستند، جواب نمی دهد.
" قدم اول افشای چهره و محل سکونت و "بی آبرو" کردنشان است. البته در جامعه ای که اغلب اینکاره، باید راههای دیگری جُست تا دستان کثیف جنسی بروی تن و بدن کودکان را پس زد. مهم ابتدا ایجاد گفتمانی است که مثلن پوست حیوانات را از روی تن و بدن مانکن ها کَند تا جایی که حتی پالتو پوستهای مصنوعی نیز نه به حکم قانون بلکه به حکم قرارداد اجتماعی نانوشته "خیابان"، اینهمه را ناپسند و زشت جلوه می دهد.
باید سُمبه ی کودکان و حیوانات را پر زور کرد. تا کسی جرات نکند سر حیوانی را در روز روشن به اسم عید قربان، لب جوب بگذارد. این اگر جا بیفتد و خوردن و کُشتن/شکار و آزار حیوانات هزینه داشته باشد، اینهمه پایان خشونت به کودکان، زنان و...
اصولن
این
پایان خشونت انسان بر انسان است...
فلسفهٔ جبههٔ آزادی بخش حیوانات این است: «خشونت فقط زمانی در معنی خود به کار می‌رود که بر موجودات زنده روا داشته شود و صدمه به اموال و آزاد کردن حیوانات از آزمایشگاه‌ها و مزارع، خشونت محسوب نمی‌شود

معرفی فیلم مستند پدوفیلی در ایران: "کرگدن" به کارگردانی "هوتن شیرازی اینجا

نگاهی به فرآیند فعالیت‌های سازمان‌های غیردولتی کودکان در ایران
آیا مسیر را درست پیموده‌ایم؟
دلارام علی

گلناز ملک (ضرورت آموزش سکسوالیته به کودکان)
دانلود صوت با حجم ۱۰ مگابایت
آمنه زمانی (بیانگری خشونت در نقاشی کودکان کار)
دانلود صوت با حجم ۹ مگابایت
* با توجه به تصمیم گروه «کوچ سفید» برای انتشار نتایج فعالیت‌هایشان در آینده، امکان انتشار همۀ نقاشی‌های نمایش داده شده در همایش وجود ندارد؛ دو نمونه از نقاشی‌ها را می‌توانید از اینجا و اینجا مشاهده کنید!
 بقیه فایلهای صوتی اینجا
 
بقیه در ادامه ی مطلب
 

.........

سازمان‌های غیردولتی کودکان در ایران هر روز به دنبال تامین منابع از سوی مردم‌اند و هر روز با بحران‌هایی نظیر کمبود نیروی داوطلب، نداشتن نیروهای توانمند و دارای تجربه، با ثبات نبودن موقعیتشان از نظر قانونی، بحران‌های مالی برای تامین هزینه مکان و خدمات روزمره و … دست و پنجه نرم می‌کنند و راهکارهایی که در پیش گرفته‌اند این روزها عمدتا معطوف به برگزاری بازارچه‌های رنگارنگ با حضور چهره‌های سرشناس، تبلیغات رسانه‌ای و محیطی و … است.(۹) گویا فراموش کرده‌ایم که مسیر را می‌توان از راه دیگری نیز پیمود و به جای درگیر شدن در خدمات اجرایی روزمره که در بسیاری از مواقع هم ضعیف و هم غیرکارآمد است، فشار را بر جایی آورد که باید نسبت وضعیت گروه‌های محروم و فرودست در جامعه مسئولیت‌پذیر باشد. ما حتی در این سال‌ها از برخی از دستاوردهای خود نظیر ملزم کردن شهرداری‌ها به اختصاص دادن مکان برای خانه‌های کودک (آنگونه که خانه کودک ناصر خسرو و شوش در دو دهه قبل موفق به آن شدند) نیز عقب نشسته‌ایم و ماهانه میلیون‌ها تومان را صرف اجاره‌بهای خانه‌هایی می‌کنیم که برای خدمات‌رسانی به همین تعداد اندک از کودکان در اختیار گرفته‌ایم و راه‌حل‌هایمان نیز برگزاری کمپین‌هایی برای جمع‌آوری میلیاردها تومان است که قرار است صرف خرید این خانه‌ها در نقاط مختلف شهر شود تا بلکه از سختی‌های تامین این اجاره‌های ماهانه خلاص شویم.(۱۰)

آیا بعد از دو دهه آزمون و خطا وقت آن نرسیده که به جای رقابت بر سر پیدا کردن حامیانی که کمک‌های مالی بالاتری می‌کنند و یا پیشی‌گرفتن از هم برای خرید ملک‌هایی که قرار است خدماتی را به کودکان ارائه کنند، به دنبال چاره دیگری برای تغییر وضعیت گروه‌های بزرگتری از مردم باشیم و به جای نگاه از بالا به آنان و تثبیت جایگاه دلسوزانه‌مان در کمک به محرومان، آنان را که چیزی برای از دست دادن ندارند نیز درگیر فرآیند تغییر وضعیت کنیم؟

اینکه چرا ما با وجود مداخله نکردن مستقیم دولت‌های نئولیبرال و سازمان‌های بین‌المللی حافظ منافع آنها در همان مسیری افتادیم که در کشورهای دیگر با مداخلات مستقیم آنان اتفاق افتاده بود، پرسشی است که پرداختن به آن ممکن است ما را در خروج از این وضعیت یاری کند، اما در شرایط فعلی باید بپذیریم که ما با توجه به هزینه‌های مالی و انسانی که در طول این سال‌ها کرده‌ایم در تغییر وضعیت به نفع فرودستان شکست خورده‌ایم و شاید حالا نوبت آن باشد که به جای برپایی درخت آرزوهای کودکان فرودست و یا فروش آرزوهای آنان بر روی تن‌پوش‌ها (۱۱) و …. دست یکدیگر را بگیریم و در راهی دیگر قدم برداریم. راهی به سوی ایجاد تغییرات بنیادی‌تر با مشارکت گروه‌های ذی‌نفع.

نشست – رنج کودکان در ایران معاصر

 لیست کتاب‌ها (بر اساس سال انتشار):
بوال، آگوستو (۱۳۸۸) تئاتر قانون‌گذاری، ترجمۀ جواد ذوالفقاری، تهران: نوروز هنر
بوال، آگوستو (
۱۳۸۲) تئاتر مردم ستمدیده، ترجمۀ جواد ذوالفقاری و مریم قاسمی، تهران: نوروز هنر
فریره، پائولو (
۱۳۶۸) آموزش شناخت انتقادی، ترجمۀ منصوره کاویانی، تهران: نشر آگاه
فریره، پائولو (
۱۳۶۴) کنش فرهنگی برای آزادی، ترجمۀ احمد بیرشک، تهران: انتشارات خوارزمی
فریره، پائولو (
۱۳۶۳) آموزش در جریان پیشرفت، ترجمۀ احمد بیرشک، تهران: انتشارات خوارزمی
فریره، پائولو (
۱۳۵۸) آموزش ستمدیدگان، ترجمۀ احمد بیرشک و سیف‌الله داد، تهران: انتشارات خوارزمی
مک‌بین، جیمز روی (
۱۳۵۸) سینما؛ سلاح تئوریک، ترجمۀ پرویز شفا، تهران: مدرسۀ عالی تلویزیون و سینماگرامشی، آنتونیو (۱۳۵۸) دربارۀ آموزش و فرهنگ، ترجمۀ م. سرخ‌رودی و ر. آروین، تهران: انتشارات پژواک
 
ویدئوی آموزشی – از شورتوسور یاد بگیر



۲۸ نظر:

ناشناس گفت...

چند خبر هم مورد دولت احمقانه ترکیه خوندم که درباره ازدواج دادن دخترهای تجاوز شده به مردهاست. متأسفانه وقت نکردم دنبال اش را بگیرم. اسلام واقعا داره پاشو از گلیمش فرا میگذاره و هر چه گند است داره از خاورمیانه بیرون میزنه. عجب وحشی ها و احمقهایی هستند. ریدم به هیگل اسلام و اسلامی، دیگه حوصله منو بسر آورده اند.

ناشناس گفت...

سر سری اینو پیدا کردم اما انکلیسی شو هفته پیش خوندم:
https://www.radiozamaneh.com/309291

ببخشید رزا سلام و احوال پرسی نکردم، وقت ندارم باید برم.

ناشناس گفت...

سلام روزا خوبی؟ پدوفیل ها و همجنس گراهای خودمان امروزها فعال شده ند دیشب بطور اتفاقی رادیو فردا روشن کردم یک لجظه صدای را با صادق کلام شنیدم فکر کردم دارم خواب میببنم ،کمی بیشتر کنجکاو شدم،دیدم نه خواب نیستم صحبت صادق زیبا کلام با شادی امین بود اره صادقی که از بی بی سی بیرون امده بود کمی بیشتر گوش کردم شنیدم که اره جمع میهمانی عجیب و غریبیه ،اوریالانا فالاچی اشرف دهقانی وشادی امین و شرکا هرچه بیشتر فکر کردم متوجه این نوع حرکت ،جمعی اینچنینی نشدم ان هم در تبلیغ رادیو فردا، البته این حرکت تبیلیغی بدون رضایت ر اشرف دهقانی نمیتواند باشد، امیدوارم من اشتبائ کرده باشم نظر تو را میخواستم روزا کرامی،پیرو باشید

ناشناس گفت...

با پوزش صادق صبا که به اشتبا صادق زیباکلام نوشته بودم ببخشید.پیروز باشید گرامی ها

Rosa گفت...

«چالش احترام‌آمیز» اشرف دهقانی و اوریانا فالاچی در مهمانی شادی امین

http://www.radiofarda.com/a/f7-mizban-e16-shadi-amin/28139833.html

خیلی خوش آمدی به برنامه. می‌شود قبل از هرچیز به من بگویی مهمان‌هایی که برای مهمانی شامت دعوت کردی چه کسانی هستند؟

برای شام شب مجید سیدی را دعوت کردم و سوسن امین. اوریانا فالاچی میهمان ویژه است. گلرخ جهانگیری را دعوت کردم، به اضافه اشرف دهقانی که قطعاً برای خیلی‌ها و خودت شناخته شده است

............

>_<


نامه دریافتی: پژوهشگر BBC «سو سابقه» دارد ولی دیپلم ندارد

http://justice4lgbt.com/?p=509

بعد از ماه ها که از غیبت سهیلا امین ترابی (شادی امین) از رسانه های معتبر فارسی زبان می گذشت، مجددا شاهد ظهور او در تلویزیون فارسی زبان بی بی سی با عنوان پژوهشگر و فعال حقوق بشر بودیم.

اما چطور شده که پای سهیلا خانم، بار دیگر به بی بی سی باز شده؟ آنهم بعد از افتضاحات اخیر و پرونده های قطور مالی، پول شویی و موارد مستند خشونت های کلامی، رفتاری و جنسی. چطور شده که تهیه کننده بنگاه بی بی سی به خودش زحمت نداده وقتی عنوان پژوهشگر را بر پیشانی فردی به این بدنامی می چسباند از خودش بپرسد آیا می توان هر کس را (که در مورد شادی امین به نوشته خودش حتی کلاس هشتم مدرسه را تمام نکرده و از ۱۴ سالگی ترک تحصیل کرده) صرفا به دلیل اینکه دوست دارد پژوهشگر نامیده شود، با این عنوان اطلاق کرد؟ آیا به صرف اینکه او از رژیم اسلامی ایران ناراضی است، می توان او را فعال حقوق بشر خواند؟ آیا چند وبلاگ نوشته، جایزه های خود خوانده، سازمان هایی که شرکت ثبت اسناد در بریتانیا نشان می دهد که اغلب یک نفره هستند و بی اساس، سازمان خوانده می شوند باعث می شود که او را دعوت کرد و برایش عنوان و لقب قطار کرد؟ جریان چیست؟

شادی امین در جشن تولد ۵۰ سالگیش در سال ۲۰۱۴. او نوشته این جشن در منزل یکی از تهیه کنندگان بی بی سی برگزار شده.

یا او در جمع دیگری در تورونتو ادعا کرده که او بوده که صادق صبا، رییس فعلی بنگاه فارسی بی بی سی را با فداییان اقلیت آشنا کرده و ادعا کرده (نقل به عین) گرچه صادق این روزها دیگر تحویلش نمی گیرد و اصلاح طلب شده اما این رفیق سهیلا بوده که معرفی نامه پناهندگی او را نوشته است.

صادق صبا
کناره گیری از بی‌بی‌سی فارسی
صادق صبا در ابتدای سال ۲۰۱۶ از ریاست و سردبیری بی‌بی‌سی فارسی کناره گیری کرد.


Rosa گفت...

همجنس گرا به چه کسی می گويند و فرق آن با بچه باز و يا همجنس باز چيست.

همجنس گرا، دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق( مرد با مرد و يا زن با زن )، است و از اين نوع روابط جنسی لذت می برد و تمايلی به رابطه جنسی با جنس مخالف خود ندارد. در مقابل اين گرايش جنسی به فردی که به جنس ديگر گرايش داشته باشد دگرجنس‌گرا و به افرادی که هم به جنس ديگر و هم به همجنس خود تمايل دارند دوجنس‌گرا می‌گويند.

هم جنس باز يا بچه باز، به افرادی گفته می شود که برای ارضائ جنسی خويش از کودکان و جوانان و يا هم جنس های خود بدون اينکه طرف مقابل لذتی از رابطه جنسی ببرد استفاده می کند. به اين قبيل افراد که عموما با افراد زير ۱۸ سال عمل جنسی انجام می دهند پدوفيل گفته می شود.
در فرهنگ اسلامی نيز به ارتباط جنسی بين مردان «لواط» (برگرفته از نام لوط پيامبر قومی که به اين کار مشهورند) و به ارتباط جنسی بين زنان «مساحقه» می‌گويند. در گويش مردم افراد همجنس‌گرا مرد همجنس‌باز می گويند و اين کلمه ريشه در فرهنگ مذهبی مردم و شيوه های ارضای جنسی هم جنس بازان دارد.

Rosa گفت...

چند خبر هم مورد دولت احمقانه ترکیه خوندم که درباره ازدواج دادن دخترهای تجاوز شده به مردهاست...

mer30

"ازدواج با قربانیان"، راه فرار متجاوزان جنسی در ترکیه


بر اساس طرح قانونی‌‌ حزب حاکم "عدالت و توسعه" در ترکیه قرار است مردانی که تا نوامبر سال جاری با دختران زیر ۱۸ سال رابطه‌ی جنسی برقرار کرده‌اند، در صورتی که با قربانی خود ازدواج کنند، شامل عفو ‌شوند.

حزب حاکم "عدالت و توسعه" ترکیه قصد دارد، متجاوزان جنسی به کودکان را از مجازات معاف کند. بر پایه‌ی طرح قانونی حزب رجب طیب اردوغان، رئیس‌‌جمهوری این کشور، مردانی که پیش از ۱۶ نوامبر ۲۰۱۶ نوجوانان زیر ۱۸ سال را "بدون تمایل آنان" مورد سوء‌استفاده جنسی قرار داده‌اند، در صورت ازدواج با قربانیان خود از زندان آزاد می‌شوند. در طرح یادشده آمده است که متجاوز نباید هنگام عمل به خشونت متوسل شده یا قربانی را تهدید کرده باشد.

کارشناسان معتقدند که طرح قانونی ممنوعیت اعمال مجازات متجاوزان به کودکان، ادامه‌ی اقدامات راستگرایانه‌ی دولت اردوغان است که از سال ۲۰۰۲ تاکنون بر ترکیه حکومت می‌کند. "دیوان حمایت از قانون اساسی" این کشور در اوت سال جاری میلادی نیز، در این راستا ماده‌ای از قانون مجازات ترکیه را لغو کرد که بر اساس آن برقراری رابطه‌ی جنسی با کودکان زیر ۱۵ سال "تجاوز جنسی" ارزیابی می‌شد.

ناشناس گفت...

سلام رزا، مرسی از تکمیل خبر مربوط به جامعه احمقانه مورد نظر حزب حاکم ترکیه.

درباره بقیه کامنتها،

نظر من اینه که روابط جنسی داوطلبانه آدمهای مثلا بالای ۱۸ و یا ۲۱ سال با کودکان زیر این سن ها، در جوامع ضد بشری امروزی آدمیان، برای کودکان مضر است. بزرگسالان خوب است که مانع آن شوند. اینکه آیا چنین روابطی در جوامع آزاد شده از مردسالاری و استثمار بصورت کمونیستی و آنارشیستی شورایی شده چگونه خواهد بود را اصلا نمیدانم و وارد این تخیلات نمی شوم، نه پیغمبذم و نه مبی خواهم که باشم. مقوله داوطلبی و آزادی در کودکان و حتی ما بزرگسالان بسیار نسبی و کم عمق است و بنظر من آموزش درست اجتماعی کودکان در حقیقت همان آموزش چیستی آزادی، داوطلبی، است و نمی توان وجود آن را ذاتی فرض کرد. آزادی مثل همه چیز نیازمند آموزش لست. در جوامع اقتدارگرای تا امروزی ما آدمها، کودکان برای آزاد بودن و داوطلب بودن آموزش داده نشده اند، آنها آموزش داده شده اند که یا برده و یا ارباب خوبی باشند. بنظر من بهترین آموزش آزادی توسط کسانی قورت میگیرد که ضد مردسالاری، ضد استثمار نیروی کار و استبداد هستند یعنی آنارشیستهای کمونیست نه مارکسیستها و یا لیبرالها و یا انواع و اقسام مذاهب. آنارشیسم کمونیستی روح سالم و بی شیله پیله بوجود می آورد و در عین حال ناسازگاری مستمر و سازشناپذیری را با اقتدار و در نتیجه استثمار نیروی کار در روان شکل میدهد. کودکان میتوانند در روابط جنسی آزادانه فکر کنند اما افراد دیگر، جامعه، از آنها انتظار دارند که فراموش نکنند این کل جامعه و یا روابط انساتی ست که امکان لذت بردن از لحظات را بوجود می آورد و خود آنها نمی توانند برای همیشه سهمی در بهبود این روابط نداشته باشند و خود خواه و فقط گیرنده باشند.

Rosa گفت...

انتری که صاحبش مُرد!
فایل صوتی راه کارگر در سوگ رفیق کبیر فیدل!
داشتم گوش میدادم این انتر چگونه اشک می ریزد. 4 دهه پیش احتمالن زیر کفن خمینی تیغ می کشیده و اینک سینه می زند!
اشک تمساح برای آخرین دیکتاتورها:)
بهروز فراهانی: فیدل نماد انقلاب بود!

http://radiohambastegi.se/sounds/nagdonazar_fidelkastro161126.mp3

http://radiobarabari.com/files/2016/11/27/nagdonazar_fidelkastro161126.mp3
آینه فیدل کاسترو !
اسماعیل هوشیار
http://www.azadi-b.com/G/2016/11/post_9.html

Rosa گفت...

همزمان با شهادت بیش از 100 زائرایرانی کربلا در قطار باری حمل گوسفندان ، فیدل کاسترو از آخرین بازمانده های کمونیسم قرن بیستم هم ، شامگاه جمعه در ۹۰ سالگی درگذشت و همراه با زائرین کربلا راهی بهشت شد. رائول کاسترو با حضوردرتلویزیون این کشور گفت :« فرمانده کامروای انقلاب کوبا ساعت ده و ۲۹ دقیقه شامگاه جمعه درگذشت » کمرم شکست ، بی برادر شدم !
حوادثی که در قرن بیستم دنیا را به لرزه انداخته بود بدون شک تاثیرات تاریخی اش غیر قابل کتمان است . سایه جهانی جنگ سرد ، جنگ ویتنام ، نوای مرگ در جنگل های انبوه هندوچین ، شنی تانک های شوروی در بهار پراگ....
فیدِل کاسترو در 13 آگوست 1926 به دنیا آمد و علاوه بر رهبری انقلاب کوبا، از سال 1959 تا 1976 به عنوان نخست وزیر کوبا و سپس به عنوان رئیس جمهور این کشور از سال 1976 تا 2008 مشغول فعالیت بود. حزب کمونیست کوبا که تنها حزب سیاسی در نظام تک حزبی کوبا است از سال 1965 تا سال 2011 تحت رهبری وی اداره می‌شد. از نظر اقتصادی شوروی سابق مهمترین تکیه گاه کاسترو در زمان خلافتش بود ( از زمان خروشچف ) . پایان اتحاد جماهیرشوروی و قطع کمکهای اقتصادی به کوبا آغاز مرگ سیاسی کاسترو محسوب میشود . بخش صنایع به سرعت نیمه فلج میشود کار به جایی رسید که زمین را دوباره با گاو شخم میزدند !
حدود 15 سال پیش کاسترو راهی تهران شد با دسته گلی سر قبر خمینی ، تا شاید راهی پیدا کند ، با خامنه‌ای به عنوان رهبر انقلاب اسلامی دیدار کرد. فیدل شاید اهمییت ژئوپلتیک ایران را درست تشخیص داده باشد ، اما ژستهای ضد غربی آخوندها سیگنال درستی نبود . حکومت اسلامی پول دارد و خوب هم خرج میکند ، منتها نه هر جایی ! آنجایی خرج میکند که بازدهی داشته باشد . لبنان ، سوریه ، عراق .... جذب منابع انسانی شیعه و مانور با آنها جهت تقویت هژمونی خودش ، بازدهی خوبی برایشان است ، کوبا که عمدتا مذهبی نیست، بخش مذهبی هم مسلمان نیست که شیعه داشته باشد ، در واقع هیچ وجه اشتراک سیاسی بین آنها نبود سیگنال ضدیت با غرب هم انحرافی بود پس کاسترو با دست خالی برمیگردد ! حتی ژستهای چاورز با احمدی نژاد هم جدی نبود و جنبه تبلیغی و دهن کجی مثلا به آمریکا بود .
آخرین تلاش تاکتیکی یا امید کاسترو ونزوئلای چاورز است . کریستین ساینس مانیتورنوشت : "اسفینوسا چپه" اقتصاددان کوبایی که از سال 2003 میلادی به دلیل فعالیت علیه دولت در زندان بود، پس از آزادی در یادداشتی درباره سیاست‌های جدید دولت هاوانا نوشت "چاوز در كوبا از کاستروها مهمتر است او در مرکز کشور جای گرفته است و اگر برود یا نباشد شرایط مانند دهه 90 نخواهد بود، بلکه کوبایی‌ها با شرایط و قحطی به مراتب بدتر روبه‌رو می‌شوند."به گزارش گاردین در دهه اول قرن 21 ونزوئلا هر سال بیش از 3 میلیارد دلار به کوبا کمک میکرد که دست کمی از کمکهای اتحاد شوروی سابق به کوبا ندارد. با مرگ چاورز این تاکتیک هم تمام شد . میخائیل شیفر" رئیس گروه گفت‌وگو بین آمریکا در این‌باره می‌گوید:"رهبران کوبا به خوبی می‌دانستند که با مرگ چاوز، این کشور بیشترین آسیب را می‌بیند....هیئت حاکمه کوبا دیگر جایی ندارد ، کسی نمانده تا دستی بگیرد ، به جزغرب یا آمریکا با نسخه اقتصادی خودشان در سینی طلایی !

Rosa گفت...

روابط دیپلماتیک آمریکا و کوبا در سال ۲۰۱۴ میلادی از سر گرفته ‌شد. اوباما به هاوانا سفر کرد . به گزارش نیویورک تایمز پس از بیش از 6 دهه خصومت در روابط آمریکا و کوبا این سفر تاریخی نخستین سفر رسمی رییس جمهوری آمریکا به کوبا در 88 سال گذشته محسوب می شود و نشان از چرخشی تاریخی در روابط دو کشور متخاصم است....
فیدل کاسترو در زمان ظهور و انقلاب کوبا مثبت وارد شد بین ۱۹۵۳ و ۱۹۵۹ انقلاب کوبا اتفاق افتاد . در ادامه ولی بادیگارد او درکتابی نوشته : با تثبیت سیستم ، و به دوراز چشم مردم کوبا که با فقر دست ‌وپنجه نرم می‌کردند ، فیدل کاسترو مانند یک «پادشاه» زندگی می‌کرد . جزیره خصوصی او «کایو پیِدرا» نام داشت با یک رستوران شناور ! فقط افراد بسیار نزدیک به فیدل از بهشت خصوصی او در نزدیکی هاوانا خبر داشتند، جایی که رهبر انقلاب کوبا با همسر و پنج فرزندش خوش می‌گذراند. افراد معدودی به جزیره او سفر کرده بودند که یکی از این افراد «اریش هونِکر» رهبر آلمان شرقی تا پیش از سقوط دیوار برلین بود
فیدل در نگاه مردم نمونه راستین مثلا «اعتدال کمونیستی» بود . اما دور از چشم همگان در جزیره خود از چشم‌اندازهای زیبای دریای کارائیب لذت می‌برد. بادیگارد «خوان رِینالدو سانچس»که 17 سال در کنار فیدل بود ، نوشته که چگونه فیدل پس از حمله ناموفق «خلیج خوک‌ها» در سال 1961 میلادی این جزیره را کشف کرد. در آن روزها سیا به تبعیدی‌ها آموزش می‌داد تا دولت کوبا را سرنگون کنند. این جزیره تا ساحل 16 کیلومتر فاصله و کاسترو توسط محلی‌ها ازمکان آن باخبر شده است. فیدل در این جزیره علاوه بر خانه خود یک اسکله 610 متری نیز ساخته بود تا بتواند یات (قایق تفریحی) خود را درآن جای دهد....

ناشناس گفت...

درسته رزا، خیلی جالب است. اول برای منتظری اشک ریختند حالا برای کاسترو. میگویند چرا به ما انتقاد میکنید، منتظری و کاسترو ضد امپریالیست و ضد آمریکا بودند. ما میگوئیم ضدیت آنها برای حفظ قدرت خودشان بوده و اعمال و رفتارهای آنها نشان نمیدهد که به ما بگوید آنها برای خوشبختی کلیت بشر ضد امپریالیستها بودند. وقتی هیتلر به شوروی حمله کرد، استالین هم ضد امپریالیست بود، دولتهای فرانسه و انگلیس و آمریکا هم ضد امپریالیسم شدند. امپریالیسم نسبی است. حمله ترکیه به کرد ها و سرکوب آنها امپریالیستی است. حمله جمهوری اسلامی به کرد ها امپیرالیستی است. امپریالیسم را که فقط نباید در کلیشه کتاب لنین یافت. با آن کلیشه، انگلیسی که هندوستان را مستعمره کرد، امپریالیست نبود.حتی بعضی هاشون میگویند شاید مترقی بود و سرمایه داری را در آنجا رشد داد.

ناشناس گفت...

سلام ناشناس گرامی من ناشناس لب گورم من شخصیت منتظری و طالقانی را با فیدل فرق میگذارم مردم برای گم شدگان ،اعدامی، شکنچه شدگان دهه ۶۰ و سال ۵۹ به طالقانی و منتظری رجوع میکرندند، فیدل وقتی چگورا ر وزیر اقتصاد کرد و وقتی چه رفت شوروی و آن اوضاع دهشت آور با اسم سوسیالیسم دورغین را دید، برگشت پیش فیدل گفت دادا قلابی من وزیر اقتصاد ماال تو کلاش منو بده ،ناشناس گرامی انسان بعضی موقع کلای خود را قاضی میکند و فکر میکند میبیند دنیا دست کی ااست، من این بحث با روزا هم داشتیم و متعسفانه نتوانستیم همدیگر را قانع کنیم ببین دوست عزیز آدمها در قدرت در بعضی از مواقع همسان عمل نمیکنند. طالقانی، و منتظری ادمهای استسنائی بودند تو حاکمیت که با بلائی ها کمی فرق میکرد نزدیکی این دو به مردم کار بدستشان داد سال ۶۰ در تاریخ ایران سال وحشتناکی بود این دو نفر چه در زندان وچه در بیرون به توده ها نزدیک بودند ودر مواردی در حوزه ان زمان انقلالی در گیومه عمل میکردند، ما دیدیم طالقانی چطوری کشته شد، و منتظری چگونه از قدرت فاصله گرفت و در اخر چگونه کشتار ۶۷ را افشا کرد حتما میدانید وپسر منتظری به ۲۱ سال بعلت افشای نظام محکم شده است، بهر رو منتظری و طالقانی وصلیه ناجور نظام بودند ، اقای فیدل اثاریه ناب مارکسییم بود وتا اخر صادق ماند، منتظری ، طالقانی اثاریه اسلام ناب محمدی بودند ولی به اهل بیت خیانت کردند، بیروز باشید

ناشناس گفت...

لب گور، نزدیکی به قدرت کار دستشون داد. قرار نیست شخصیت های دولت و حاکمیت از همدیگر در امان باشند. بازی قدرت و حکومت و اقتدار بازی است که خیلی ها را می سوزاند. بنی صدر مثال دیگرش. دیدگاه ما آنارشیستها این است که قدرت دولتی را نمی توان از ساختارهای متنوع برده داری جدا کرد. دولت اساسا همچون خود روابط برده و ارباب فاسد است. بدینجهت پیشنهاد ما در مدیریت اجتماعی نه بوجود آوردن دولت و حزب بلکه بوجود آوردن خودگردانی ها و یا شوراهاست تا پائین و بالائی وجد نداشته باشد، تا آدمها در تعیین سرنوشت خویش شرکت داشته باشند.

ناشناس گفت...

سلام ناشناس گرامی من هم زمان شاه با ناطق نوری و هم بامنظری و طالقانی زندان بودیم ناطق برای گرفتن یک سیگار حاضر هر کاری را انجام دهد، در زندان زمان شاه آقای منتظری وطالقانی خیلی به بچه های چب نزدیک بود ، من اینجا فقط توضیع میدم آرایش زندان ان زمان وچگونگی نزدیک به مردم بطور مثال مگه منتظری و طالفانی نمیتواستند راه ناطق بروند؟ ما تو فرانسه در داخل مجلس انارشیست و انقلابی بزرگی داشتیم که از ارتجاع جدا شدن وطرف مردم را گرفتند، نمونه مشخص کی کتاب فلسفه فقر نوشت . مارکس با رندی تمام در رد ان کتاب با ارزش به تمسخر فقر فلسفه را نوشت(پرودن) پرودن هم مثل طالقانی نماینده مجلس ارتجاع بود وقتی مارکس از باکونین خواهش کرد که فقر فلسفه را به روسی ترجمه کند ،باکونین گفت داداش ما نیستیم همین که مانیفست را ترجمه کردیم برای هفت پشتمان کافیه ناشناس گرامی من فکر میکنم باید از اسب مراد پائین بیا با هم بریم تو سواره ما پیاده خدا را خوششش نمیاد،، من لب گور تو داری چهار نعل با اسبت میری من به خاک تو هم نمیرسم حلا خود دانی دادا، سیز ساق منده سلامت به امید دیدار

ناشناس گفت...

لب گور عزیز، منظور شما را در این کامنت آخرتان نمی فهمم.

ناشناس گفت...

دو خط اخر شوخی بوده و منظوری ندارم صحبت سر طالقانی بود سر منتظری سر فیدل من به شما گفتم و یا نوشتم خیلی از انقلابیون، یا انارشیستها در مجلس ارتجاع بودندو بعدش به رژیم پشت کردند لطفا یکبار دیگه بخوان

Rosa گفت...

لول
شورایی جان
حال پرودون که جایگاه مارکس را ندارد؟ پرودون کُلی چرت و پرت راجع به زنان گفت. کدام آنارشی را سراغ داری این را آیه کنه و در قبله اش نماز بگذاره؟
آیا ما مارکسیسم لنینیسم مائویسمتروتسکیسم خوجه ایسم... داریم؟
ما فقط آنارشی داریم. سالهاست که سر نخبگان را زیر آب کرده ایم.
احمد منتظری 21 سال گرفته!
باور کن کمش است. پدر دجالش هم در گوشی حرف میزد و نوار می کرد. طالقانی آخوند هم معلوم نیست چند زنه و سر حجاب اجباری رید!
اینها آخه کی بودند؟
لاجوردی هم زندان بود و خلخالی بعد خودشان شدند زندانبان و قاتل...
باکونین هم هر چه برای جنبش مفید دید ترجمه کرد مثل کاپیتال. من هم بگم که مارکس چرت زیاد گفته در جایی که لوئئزه میشل در تبعیدگاه زبان بومیان یاد می گرفت مارکس اراجیفش را در مورد نقش مثبت استعمار در هند می نوشت. مارکس فوکولی تو دهان گاندی زد!
تاریخ سرمایه داری هنوز هم با خون مستعمرات نوشته میشه...
لااقل رزا لوکزامبورگ را بخوانیم!
اگر پرودون ضد زن گفت، مارکس نگفت اما عملن به کلفتش تجاوز کرد...
بزرگترین خدمت مارکس به سیستم بود. سوسیال دمکراسی عملن "اپوزیسیون" موجه سیستم شد. و در شرق مخوفترین دولت را بجان مردم انداخت.
به اسم او پرولتاریا را بقدرت رساندند به طبقه کارگر برای یک قرن پوزه بند بزند...
هنوز هم تروتسکیستها از ضرورت سوزنبانان قطار می گویند در عصر قطار بدون راننده و ماشین...سیستم پُست آلمان و اثبات لنینیسم!

ناشناس گفت...

سلام خسته نباش همانطور میدانی من از هیچ کدام از انسانهای که گفتی نه حمایت کردم، ونه قبله زندگی ما بود، ما ضربه ی که کماکان میخوریم بیشتر از خودی ها است، شما توجه کنید در عرض ۲/۳ روز ببین چقدر با هم گفتگو کرده و نوشتیم همه اینها ارشیو مییشود و آیندگان قضاوت خواهند کرد ، انتقادی که به ما وارد است ما فکر میکنیم که ما مثلا با چپ ها و مارکسیستها مرزبندی داریم دیگر اونجای قول را شکندیم ،این در حالی است که مسئوایت ما صد چندانه اونیکه معرض دید همگان است، و باید بتواند یکبث جالب ،علمی، منطقی ، و در نهایت خرد گرا برای مثال دوست عجول ناشناس دیروز همه ما را سر کار گذاشته واز بالا به مسئائل نگاه میکرد و در اخر رید به همه چیز و گفت این بحث نیست که ما انجام میدهیم و گذاشت رفت خوب کسی که تجربه مبارزه داره نباید اینگونه برخورد کنه، شما تا حودودی منو مشناسی من هیچموقعه کتابی وتکراری بحث نمیکنم، نوشته هایم مال خودمه و پیشینهم مشخصه و با کسی هم شوخی هم ندارم، واز کف کارخانه و زمین رشد ،کردم ونان به نرخ روز نخوردم وهمیشه سعی کردم زندگی شرافتمندانه داشته باشم نسل های گذشته من که نخواستند برده سرمایه باشند از روی استیسال به نوانخانه ها هجوم اوردند ان ها جزئ ۱ درصدی های باقیمانده نسل های کمون پاریس بودند ،حالا دوست نا اشنا که امروز با پوز ضد فاشیستی وضد لیبرالی هرچه کو و اشغال داشته با تعغیر روی این جمائت بلا زده ریخت وحتا هم اه هم نگفت اره روزا جان این است وضعت امروز ما لطف کن با من تماس بگیر

Rosa گفت...

شورایی جان
سخت نگیر تا زندگی بهت سخت نگیرد!
ضربلامثل چینی:)
من الان نگاه می کنم ببینم تلفنتان را دارم یا نه.
دستان رنج و کارتان را فشرده و امید به روزهای بهتر
پایدار باشید
ساغل

ناشناس گفت...

قربان تو بچشم اگر کمی تند رفتم از شما و دوست گرامی پوزش میخواهم باشه به امید روزهای بهتر و روشن، زیزده ساغل اوپورم سیزلره

ناشناس گفت...

بخاطر عزاداری احزاب مارکسیستی ایران که همگی ازدم خائن و کثیف هستند نام فیدل رو کنار کمونیسم و مارکسیسم گذاشتید و حالشو هم بردید؟ D:
اگر راست میگید چرا از نقدهای منصف مارکسیستهای واقعی استفاده نمیکنید؟
چرا نمیگید فیدل و چاوز کمونیست واقعی نبودند و کمونیست های واقعی بدست همین ها سربه نیست میشدند!؟

دنیا دنیای جنگ و خون است...
پس من هم از این تریبون استفاده میکنم و درود میفرستم بر فیدل کاسترو که حیات خلوت سازمان سیا رو تبدیل به بهشتی برای محرومان کرد هرچند اصول کمونیزم اجرا نشد هرچند خیانت های فیدل به رفیق چه گوارا و دیگر رفقای چپ و آنارشیستش و همینطور سیاست های خارجه ی او کثیف بود اما دستاوردهای فیدل برای مردم آن منطقه خیلی بهتر و بیشتر بود تا دستاوردهای مخالفان فیدل در همان منطقه...

و ای کاش فیدل های بیشتری در دنیا وجود داشتند کاش آلنده بیشتر میبود چاوز هم زحمات زیادی کشید.
هرچند آرزوی زشت و تلخ و حقیرانه ای است اما دنیا سراسر در کثافت غوطه ور است و اگر امثال فیدل نبودند دنیا چند قطبی نمیشد و وضعیت به مراتب بدتر میشد.

Viva la revolución
Viva Che
Viva Communism

Viva AntiPoMo :D

Rosa گفت...

راستش شاید بهترین وضعیت این باشد که در اوج رفت
تا در ذلت و مصرفی شدن...

مقاله ی نادر عزیز هم جالب بود:
چه می توان از سوگواری مارکسیست های ایرانی برای فیدل کاسترو آموخت؟

رژیم کاستریست به مراتب از گروه های مارکسیست ایرانی پیگیرتر و جدی تر بود و هست و برای حفظ قدرت مطلقه اش دست به هر کاری زده است. از همان ابتدایی که رژیم کاستریست تصمیم گرفت خود را در بلوک شرق حل کند هر اقدامی که بود در این زمینه کرد. این چنین بود که مشاورانی از شوروی، آلمان شرقی و چکسلواکی به کوبا آمدند تا دولت و اقتصاد آن را سر و سامان دهند. سیستم تأمین اجتماعی که گروه های مارکسیست ایرانی این همه به آن علاقه مند هستند را یک پزشک چکسلواک به نام فرانتیزک کریگل سامان داد. او به سازمان دادن دانشکده ی پزشکی نیز بسیار کمک کرد. اما چرا عکس های او از موزه انقلاب کوبا برداشته شد؟ به این دلیل ساده که در اوت ١۹۶۸، کاسترو بی چون و چرا از له کردن بهار پراگ با تانک های برژنف، رهبر وقت شوروی، پشتیبانی کرد و کریگل جزو کمونیست های چکسلواکی بود که از اصلاحات الکساندر دوبچک حمایت کرده بود....
فیدل کاسترو ۲۵ نوامبر گذشته مرد اما انقلاب کوبا که با جانفشانی ها و از خود گذشتگی های فراوانی همراه بود سال ها پیش از او مرده بود و همو نقش مهمی در مرگ انقلاب داشت. این موضوع را برخی در همان دوران تشخیص داده بودند. از جمله آنان می توان به گاستون لووال، کارگر آنارشیستی اشاره کرد که عمر کاری اش را در فلزکاری، ساختمان و سپس چاپخانه گذراند و بین سال های ١۸٩۵ تا ١٩۷٨ زیست. گاستون لووال در شماره ی ۷١ نشریه لوموند لیبرتر، ارگان فدراسیون آنارشیست (فرانسه) که در ماه ژوئن ١٩۶١ منتشر شد، یعنی فقط دو سال پس از قبضه قدرت توسط کاسترو نوشت:

[چرا] باید پذیرفت که همه روزنامه ها که به رژیم تمامیت خواه جدید گردن نمی گذارند تعطیل گردند؟ آزار و اذیت کسانی که از آزادی، حق تجمع، حق تشکل و حق آزادی اندیشه دفاع می کنند با بستن مراکز فرهنگی آزاد و هجوم به اتحادیه ها و تعاونی های واقعی به خطر افتاده است… حزب کمونیست اکنون با مشاوره هایی که از «تکنسین» های روس، چکسلواک، چینی و آلمانی شرقی می گیرد بر همه چیز مستولی شده است…ما [آنارشیست ها] می گوییم که سرمایه داری دولتی از سرمایه داری خصوصی بدتر است، چرا که علاوه بر استثمار، آزادی را نیز می کشد و امکان هر گونه دفاعی را می گیرد… خلع مالکیت از سرمایه داران خصوصی و زمینداران بزرگ کافی نیست. مسلح کردن مردم به تنهایی به استقرار سوسیالیسم نمی انجامد. این هم کافی نیست که مردم را پشت سر خود داشت. پرون مردم آرژانتین را پشت سر خود داشت و هنوز هم دارد. هر عوام فریبی می تواند مردم را پشت سر خود ردیف کند. آن چه باید دانست این است که او مردم را به کجا می برد. در حال حاضر مردم کوبا را به سوی یک حکومت تمامیت خواه می برند و ما نمی پذیریم که این راه به سوی آزادی انسان پایان یابد.

چه می توان بیش از این به نوشته ی گاستون لووال افزود؟

Rosa گفت...

چه می توان بیش از این به نوشته ی گاستون لووال افزود؟

شاید اینکه زنان کوبایی کماکان زیر لنگ و پاچه ی مردان ماندگار شدند...
از محیط زیست نیز دریغ
گلناز ملک از مبارزه علیه ایدز نوشته که کاسترو موفق بوده!
قرنطینه که موفقیت نمی خواهد؟
فرق امریکا و کوبا؟
در امریکا نمی تونی دکتر بروی، در کوبا قدرت خرید دارو نداری...
معلوم نیست سیستم قرنطینه ی بیماران جان چند ایدزی را گرفته بقولی "عوارض جانبی"
در حالی که می توان آغوشمان را برایشان باز گذاشت و در حالی که از تبادل ترشح خود داری کرد.
فوکو هم گویا از ایدز مُرد؟
تصور زندگی قرنطینه ای فوکو ناگوار می بود.
هزینه ی زندگی در سوسیالیسم سابقن موجود بسیار بالا بود/است!

Rosa گفت...



Viva AntiPoMo :D
پایه‌گذارن پسامدرنیسم

فردریش نیچه
ژان فرانسوا لیوتار
ژاک دریدا
میشل فوکو
مارتین هایدگر
;)

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%85%D8%AF%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85

Rosa گفت...

درباره‌ی انتقادات به نامه‌ی سرگشاده‌ی جمعی خطاب به دیوید هاروی | پراکسیس
http://praxies.org/?p=5626

جا داشت در این نامه به سرکوب زنان نیز اشاره می‌شد، به‌ویژه به این دلیل که عنوان همایش «زنان و زندگی شهری» است؛ آیا از قلم افتادنِ سرکوب زنان در این نامه نشان از آن ندارد که نویسندگان این نامه اهمیتی برای این مسأله قائل نیستند؟!

ما این کاستی موجود در متن را می‌پذیریم و به‌طور کلی با این انتقاد به متن همراهیم که باید به مسأله‌ی سرکوب زنان به‌عنوان یکی از مصادیق عاملیت شهرداری تهران در تولید و بازتولید ستم ساختاری اشاره می‌شد، به‌ویژه این که عنوان همایش مورد بحثْ «زنان و زندگی شهری» بود. اما به نظر ما پذیرفتنِ این انتقاد، همان‌طور که در توضیح آغازینِ متن حاضر گفتیم، کفایت نکرده و کمکی به درک دلایل یا ریشه‌های کاستی یا غفلت موجود در متن نمی‌کند؛ بنابراین، مطلوب این است که اندکی دقیق‌تر این کاستیِ متن را بررسی کنیم و بر مبنای آن به ارزیابی انتقادات طرح‌شده بپردازیم.

پیش از هر چیز می‌توان دوباره یادآور شد که این متن یک نامه‌ی سرگشاده‌ به‌عنوان بیانیه‌ای عمومی بود، در نتیجه نمی‌توانست جامع و کامل باشد و در متن آن به همه‌ی مسائل پرداخت. به‌علاوه، هر متنی دارای کاستی‌هایی است، و نمی‌توان انتظار داشت که این نامه کامل و بی‌عیب باشد. حال آن که با توجه به مشاهدات ما در سطح شبکه‌های اجتماعی مجازی و بازخوردهایی که دریافت کردیم، به نظر می‌رسد که ما امضاکنندگان، و بیش‌تر نویسندگان نامه، به‌دلیل عدم اشاره به سرکوب زنان با قضاوت‌هایی شبیه این روبه‌رو شده‌ایم که این کاستی نشان از آن دارد که مسأله‌ی زنان برای امضاکنندگانِ نامه اهمیتی ندارد. در ادامه سعی می‌کنیم توضیح بدهیم که چرا این قضاوت‌ها را بی‌اعتبار دانسته و آن‌ها را مبتنی بر درکی سطحی از فمینیسم می‌دانیم.

رزا: برخی بجای قلم با کیرشان می نویسند!

AntiPoMO گفت...

زنده باد رفیق شفیق رزا روشن با تمام اختلاف ها، دلم فقط برای تو توی این دنیا تنگ میشه و دنبالت میکنم، اصلا اعجوبه ی آرامش و هستی و بخشش و همه ی صفات خوبی، تو نوری، تو غیر مستقیم مردی رو هم از مرگ نجات دادی که داستانشو نمیتونم بگم شاید بخونه و بفهمه من کی هستم D:

Rosa گفت...

رفیق جان
من خود نور و انرژی ام را از شماها می گیرم.
مبارزه ی اصلی، در اصل زنده ماندن و زندگی کردنه مثل انسان:)
و جهانی ساختن که نیاز به این مبارزه نباشد...
خود من هم، بودنم را مدیون جان کوچکی هستم.

ریشه هایمان در اعماق بهم گره خورده و امید که من شانس دیدن زلزله ای اساسی را در جهان کنونی مان داشته باشم.

من پس از مُردنم در جنوا 2001 دوباره متولد شدم!
بسیاری کسان نیز. اندوهمان زیاد بود آنروزها. الان با دیدن تک تک شما و بودنتان دلشاد.
مراقب جان عزیزت باش عزیز جان

طبقه بدلیل فقر به خیابان خواهد ریخت.
اما بدلیل عشق مناسبات کنونی را تغییر می دهد!
چون تنها عشق توانایی دگرگونی را دارد...
پس مثل کوه پشت هم را محکم کنیم.
ما تنها آلترناتیو های متفاوت ارائه می دهیم.
این مردم هستند که با خرد جمعی به آزمایش و خطا می گذارند.
وقتی اختلافی نباشد، باید ترسید!