۰۲ خرداد، ۱۳۹۳

آزادی؟ یواشکی نمی شه. لغو اعدام؟ گام بگام، نمی شه! ایران اینجوری "هپی" نمی شه!

رزا: در حالی که بخش بزرگی از "اپوزیسیون" ایران مشغول جویدن استفراغ پاپ و کلیسا و مسجد و مُلا، در حمایت از ممنوعیت "سقط جنین" و محدود کردن اختیار زنان بر بدنشان است، در حال سیاه کردن صفحات اینترنتی در مورد حق جنین و اسپرم و کیرشان مقاله پشت مقاله،  در ارگاسم لایک زدن عکسهای «آزادی یواشکی» زنان!
جالبتراز همه اما همان کمپین «لگام- لغو گام بگام قصاص و اعدام» بود!
مثل ویاگرای جمعی عجب جنب و جوشی انداخت...
حالا باید کمی هم به رقصندگان "شاد"  کلیپ فارل شک کرد وقتی اعتراض ما را به خفقان و دیکتاتوری (اعدام و دست و پا بریدن در جمهوری اسلامی) را به "سیاه بازی" خارج از کشوری ها تشبیه می کنند، حالا که خودشان برای رژیم مجبور به کلاغ پر شدند، ما هم مجبوریم دیگه خواهان آزادی همه ی زندانیان نباشیم!
پس ایران و ایرانیان داخل بسیار "شاد" تشریف دارند! بر پدر منکرش لعنت!
 «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»؟ نههههههههههه بابا!
«امنیت زندانی سیاسی تامین باید گردد»
ما پای هر نمایش اعدامی، تخمه میشکونیم!
"گام بگام" موهامونو باد میدیم!
زندگی آزاد و یواشکی مون را لایک بزنید، دلار بگیریم!
شربت شهادت قدیمی شده!
شیاف ولایت حراجه!
بشتابید، تا تموم نشده!

سعید صالحی نیا
(2)روانشناسی اجتماعی ابتکار "آزادی یواشکی" و نافرمانی مدنی
هنوز بسیاری از چپهای لنینیست نسبت به مفهوم نافرمانی مدنی آلرژی دارند. فکر می کنند نافرمانی مدنی یک نوع استراتژی رفرمیستی است برای تثبیت نظامها! چون این متدها نه توسط فعالان کمونیست انچنان شناخته شده است و خصوصا اینکه "کلاسیکها" جائی از نافرمانی مدنی حرفی نزدند! چون کلاسیکها حرف نزدند پس وجود ندارد! غیرخودی است! اخ است!
نافرمانی مدنی متدهائی است که کمونیستها باید یاد بگیرند جهت اهداف خودبکارببرند.نافرمانی مدنی مجموعه تاکتیکها و ابتکاراتی است که می تواند جامعه را به میدان مبارزه بکشاند بدون اینکه شهید شود و تلفات بدهد.متدهائی است که از ابتکارات جامعه برای جلوکشیدن آدمهای معمولی اونها که ترس از سرکوب و زندان دارند اونها که نمی خواهند اعدام شوند و "جاودانه" شوند طرح می ریزد.هدف نافرمانی مدنی سرنگونی حکومتها نیست اما می تواند براحتی پله های سرنگونی را تسریع کند. نافرمانی مدنی می تواند هزاران شکل بخود بگیرد.ازدرون مطالبات روزمره با اشکالی که به حکومتها می تواند تحمیل کند بخاطر اجتماعی شدنش.می تواند حکومتها را در سلولهائی نشانه بگیرد.می تواند ادمها را تهییج کند و سازمان دهد.
ابتکار "آزادی یواشکی" یکی از هزاران هزار متدیست که می شود ازش یاد گرفت و انرا به خدمت اجتماعی شدن مبارزه انقلابی بکارگرفت....

محسن بهزاد کریمی
ای ياوه، ياوه، ياوه، خلایق! مستيد و منگ؟ يا به تظاهر تزوير می‌کنيد؟ از شب هنوز مانده دو دانگی!
……
اما تمامی این مجموعه و سناریست و کارگردان و طراحان و طراران همه و همه گماشته یک حلقه قدرت بیش نیستند، حلقه‌ای که در این چند ماه ابتدا سعی را در انحراف کلی جریان برانداز داشته تا نهایت امر در فرصتی مناسب آپوزیسیون ساختگی خودشان را پس از چند عملیات رشادت‌طلبانه جایگزین همیشگی براندازان کنند و خطر براندازی را دورتر. پس در این راستا ابتدا به ساکن سعی در تلطیف شعارهای ساختارشکن کردند و پس از برگزاری چند سکانس اعدام و کمپین‌های لازمه با کمک عوامل همیشه در صحنه، شعار ساختارشکنِ «لغو اعدام و قصاص» را تبدیل به شعار مطالبه‌محور «لغو گام به گام اعدام» نمودند. اما شاید این پرسش پیش آید که این تغییرات چه ماحصل مخربی  برای مبارزات دموکراسی‌خواهانه مردم ایران خواهد داشت؟ و در مقابل سوال من از شما است: آیا خواهان یک دموکراسی تماشاگرانه و پوشالی هستید که ملتش تنها در زمان انتخابات به حساب می‌‌آیند؟ یا خواهان حکومتی سکولار دموکرات و برخوردار از ساختارهای ضامن بر اجرای کامل حقوق اجتماعی‌تان؟
پروژه تلطیف شعارها پس از گام به گام کردن شعار اعدام، در چند پلان دیگر هم کلید خورد. برای نمونه، پس از یک حمله از پیش طراحی شده به اوین بلافاصله شعاری با قدمت نیم قرن، یعنی «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، تبدیل به جمله معترضه‌ای شد در قالب «امنیت زندانی سیاسی تامین باید گردد»؛ و پس از آن نوبت به «لغو گام به گام نظارت استصوابی بر انتخابات» رسید. سناریستهای رژیم و اهالی محفل هاشمی مدتهاست که به این نتیجه رسیده‌اند که برای بقا تنها قدرت کافی نیست، و خود را نیازمند ساخت یک ماتریکس اجتماعی نوین برای حفظ منافع آتی خود دانسته و از زایش اصلاحات مدتهاست که درگیر این پروژه هستند، اما این پرده‌های آخر را چنان با درایت و امکانات کارگردانی کرده‌اند که باید گفت این همه مکر و درایت و سیاست جای تحسین دارد.
جریان خاشمی (خاتمی+هاشمی) که سفینه نجات و کشتی‌بان دوران گذار از قالبهای سنتی جمهوری اسلامی به دوران  سکولار-اسلامی در لوای اصلاح و اعتدال است متاخراً چهار فاز عمده و نهایی طرح مذکور را کلید زده:
1- کاستن از تاثیرات آپوزیسیون برانداز با تقویت و رهبری آپوزیسیون دست ساز
2- صدور مطالبه‌محوری به آپوزیسیون خارج از کشور و ایجاد دودستگی
3- تبدیل و ترقیب جریان برانداز داخلی به جریان مطالبه‌محور
4- تحریف جریان مطالبه‌محور از مطالبات سیاسی به مطالبات اجتماعی
هرچند غرض از این نوشتار کاستن از میزان نیاز و ارزش آزادی‌های اجتماعی نیست اما از آن رو که اولا این کمپین‌ها دست‌سازِ عوامل اصلاحات است و ثانیا هدایت این تحرکاتِ عقیم در دست کارگردانان زبده‌ایست که نهایت امر آنچه را که خود کاشته‌اند درو خواهند کرد و نه آنچه جامعه می‌پنداشته و می‌خواسته است، باید به این مهم پرداخت. مشارکت حداکثری مردم در کمپین‌های اجتماعی نیازی به محاسبه ندارد چرا که جامعه ما شاید 5% معترضان سیاسی و 95% معترضان اجتماعی داشته باشد، اما باید در نظر داشت که استفاده کنترل آپوزیسیون از معضلات اجتماعی تنها در راستای تحلیل خواستهای سیاسی و پشت سر گذاشتن مرحله گذارِ درون‌پوسته‌ایِ آن بخش از نظام است که حال می‌خواهد با ماسکی جدید و در ازای برآورده کردن اندکی از خواستهای اجتماعی مردم حداقل سه دهه دیگر بر سرزمین‌مان حاکم بماند؛ و تمام این زحمات را بدین خاطر متحمل می‌شوند که شکستن تابوها و ساختارهایی که برای استیلای نظام در مدت بیست سال نخست حاکمیت‌شان ساخته و پرداخته‌اند قابل تلطیف نیست، لذا ایجاد ساختار نوین و انتقال و نوسازی ساز و برگ استیلا می‌بایستی با نسلی نو از خدمتگزاران ارباب قدرت اجرا می‌شد؛ و با عملی شدن این طرح حاکمان دیروز تنها به پستو خواهند خزید و خیمه‌شب‌بازی را از پس پرده به گوش نقالان و عروسک‌گردانهای‌شان زمزمه خواهند کرد.
آنچه که در چند هفته اخیر در قالب یکی از این کمپین‌های دست‌ساز شاهد بودیم کمپین خانم معصومه (مسیح-مسی) علی‌نژاد است که با نام «کمپین آزادی‌های یواشکی» بازی را در محدوده یکی از بزرگترین معضلات اجتماعی که تاکنون میلیونها زن ایرانی را در اسارت گرفته و همواره از اهرمهای فشار رژیم بر جامعه است آغاز کرده است. تمام آنچه که از ابتدا گفتیم ماهیت و چرایی کمپین‌هایی است که متاخراً و پی در پی شاهد ظهور آنها در فضای مجازی هستیم. اما کمپین مذکور از ویژگی‌های خاصی برخوردار است که توجه ویژه‌ای می‌طلبد. از جمله این ویژگی‌ها افزایش 100،000 لایک در فیس‌بوک در کمتر از 4 روز که مجموع این لایکها 232 هزار لایک است. حال سوال اینجاست: هزینه هر 1000 لایک منطقه‌ای حدودا ً 80 دلار است که اگر انصاف به خرج دهیم و با توجه به دیگر کمپین‌های که واقعا مردم از آن استقبال کردند مقایسه کنیم، دو سوم لایکها خریداری شده‌اند، که به گفته نزدیکان این صفحه این امری غیراخلاقی نیست و نوعی تبلیغات است (بماند که مردم ما اصولا در حرکتها مواج هستند و با استناد به حضور دیگران در جایی چشم بسته بر آن صحه می‌گذارند و در پی اصالت و سلامت جریان نمی‌گردند). حال سوال این است بیش از 12 هزار دلار هزینه لایک خریدن برای این صفحه تا به امروز را چه کسی یا کسانی تامین کرده‌اند؟
اما داستان به همینجا ختم نمی‌شود. برای گسترش هرچه بیشتر ابعاد تبلیغاتی این کمپین که تنها هدفش در راس قرار دادن آزادی‌های اجتماعی و اولویت‌بخشی به این گونه معضلات در مقابل مسائل سیاسی و حقوق بشری فعالان سیاسی است، بانیان این کمپین مقالاتی را به روزنامه‌هایی همچون لوموند و اشپیگل و میرور و چند ده روزنامه و وبسایت معروف دیگر سفارش داده‌اند. چرا مدعی‌ام که سفارش داده‌اند؟ باز استناد می‌کنم به دیگر کمپین‌ها و همچنین تجربه خودم و دیگر دوستان در رابطه با تبلویدهای خبری. در بسیاری موارد، درباره آیتمهایی که اهمیت خبری و جایگاه رسانه‌ای و نیاز به خبررسانی مضاعف داشتند، به کررات با روزنامه‌های کثیرالانتشار بین‌المللی تماس گرفتیم؛ مثلا در آخرین مورد که فکر می‌کنم از میزان اهمیت خبری بسیار بالاتری برخوردار بود در رابطه با موج اعدامها و گزارشاتی که می‌رسید و افرادی هم که گزارشات را به روزنامه‌ها و وبسایتها رله می‌کردند هم وجهه خبرنگاری بهتری نسبت به مسی(ح) علی نژاد داشتند و هم روابط حسنه‌تری داشتند، اما در تمام موارد هیچ‌گاه چنین موج خبری به راه نیفتاد.
می‌توانم بگویم که بازتاب خبری این کمپین در روزنامه‌های معتبر از قد و قامت کل آپوزیسیون خارج بود. بنابراین با شناختی که از سانسور خبری در رابطه با مسائل ایران دارم و نوع این کمپین، مقالاتی که در باب این کمپین کذایی نگاشته شدند 100% سفارشی و آنچنان که از متن آنها برمی‌آید همگی از ادیت مخصوصی برخوردار هستند که در عالم روزنامه‌نگاری به آن «رپرتاژ آگهی» می‌گویند؛ و متعاقبا چون در قالب آگهی است هزینه گزافی باید پرداخت. حال اگر به احتساب این مقالات فقط در لوموند و اشپیگل و فیگارو بپردازیم حداقل 15 هزار دلار دیگر پای ایشان آب خورده. اگر روزنامه‌هایی از قبیل روزنامه مکزیکی و وبسایتهای قدر قدرت خبری و صدای آمریکا و تلویزیون من و تو را به پای روابط بگذاریم و هزینه کمتری در نظر بگیریم، در کل این کمپین برای خانم علی‌نژاد بین 27 تا 30 هزار دلار آب خورده. سوال این است که کمپینی که ادعای خودجوش بودن دارد، از کجا چنین هزینه‌های گزافی را تامین می‌کند؟ و کدام افراد و نهادها هستند که چنین گسترده و هماهنگ برای چنین کمپین «خودجوش»ی در رسانه‌‌های بین‌المللی لابی می‌کنند؟ در پایان، باقی سوالاتی که پیش می‌آید را به ذهن خلاق خواننده می‌سپارم و به دست‌اندرکاران تمامی کمپین‌های «یواشکی» و «لغو گام به گام» و غیره و ذلک به خاطر این همه زیرکی تبریک می‌گویم.

برای خواندن کل مطلب در منبع روی تیتر آنها کلیک کنیم.
مرتبط:

۱۲ اعدام در دو روز گذشته 

هیچ نظری موجود نیست: